روز دوم غروب کرد
- چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۱۲ ب.ظ
شماره ی بندش را از من مخفی کرده بود،
شاید چون میدانست وقتی نباشد دلم چطور با این عددها آتش میگیرد!
چطور گوشه ی تمام جزوه هایم میشود"زندانی زندان خویشم" و جای شماره ها را نقطه چین میگذارم!
روز دوم بود،
روی فرش لاکی اتاق خسته و گرسنه دراز کشیده بودم و از بالشت و پتو دوری میکردم!
انگار باید می دیدم آن تخت های آهنی و دیوارهای کچی چقدر سرد است،
چقدر سخت است،چقدر تنت را میخراشد.
موبایل بی جان گوشه ای افتاده بود و من سقفرا می پاییدم!
که یک ساعت گذشت،
یک ساعت گذشت و من بارها خانه را به قصد آن هیبت آهنین ترک کردم
و بارها شیشه ها را شکستم و قفل ها را جدا کردم
و تو را سخت میان بازوانم کشیدم،
تو چقدر سرد بودی
آنجا چقدر بوی نم میداد
و دیوارها چقدر بر ما سنگینی میکرد!
یکساعت گذشت
و من همچنان روی فرش لاکی اتاق تو را می بوییدم!
- ۹۵/۰۹/۱۰