من هنوز گاهی شبا تو رو بغل میکنم
گاهی شبا میبوسمت،
گاهی ازت میترسم،فرار میکنم
بغض میکنم، زیر گریه میزنم...
من هنوز گاهی شبا خواب تو رو میبینم
تو هم فکر میکنی که شبای دلتنگی چقدر داره کِش میاد!؟؟
تو هم فکر میکنی که عکس دوتایی از وسط نصف شده ی پروفایلت
چقدر داره خنج میکشه به سینه ام؟!!
تو هم میبینی که یکی یکی چطور آدم ها رو هول میدم عقب مبادا بخوان جای تو رو بگیرن؟!!
تو هم آره ؟!!! نه؟!!!
یعنی نهایت اونهمه فکر و ایده و آرزو
اونهمه چه بکنیم و نکنیم
اونهمه امید و امیییید و امید
باید این روزایی که باشه که صبحاش از ساعت ٧
با اتو کردن مقنعه ی یه کارمند شروع میشه و
عصراش از لای هزار هزارتا کتاب خاک گرفته
برگرده خونه؟!!
ما نتونستیم...
:(