من موهام و کوتاه کردم
یعنی دقیقا جای دست های تو رو
من موهام و کوتاه کردم و
یادگار تمام بوسه ها و نوازش ها و عطر تو رو
درست زمانی که کف سرامیک سفید آرایشگاه خیره و بهت زده
بهم چشم دوخته بود رهاش کردم و رفتم...
اما من تو رو رها نکردم...
گاهی دلت تنگ میشه فقط برای اینکه
چشمات و از خواب باز کنی
دستت بره رو دکمه ی لاک اسکرین
و ببینی کسی برات زده:
"ژوژه بیداری؟"
😔
فکر میکردیم عشق به رسوا شدنش می ارزه...
اگر برای ابد هوای دیدن تو نیفتد از سر من چه کننننم!؟
...
وقتی باهاش عربده میزنم و میخونم، بیا یه راهی بگو
چطوری دق نکنم!؟؟
ای کاش یک لحظه صدایت...
همین
دنبال یه علامتم، یه نشونه...
من هنوز گاهی شبا تو رو بغل میکنم
گاهی شبا میبوسمت،
گاهی ازت میترسم،فرار میکنم
بغض میکنم، زیر گریه میزنم...
من هنوز گاهی شبا خواب تو رو میبینم
تو هم فکر میکنی که شبای دلتنگی چقدر داره کِش میاد!؟؟
تو هم فکر میکنی که عکس دوتایی از وسط نصف شده ی پروفایلت
چقدر داره خنج میکشه به سینه ام؟!!
تو هم میبینی که یکی یکی چطور آدم ها رو هول میدم عقب مبادا بخوان جای تو رو بگیرن؟!!
تو هم آره ؟!!! نه؟!!!
یعنی نهایت اونهمه فکر و ایده و آرزو
اونهمه چه بکنیم و نکنیم
اونهمه امید و امیییید و امید
باید این روزایی که باشه که صبحاش از ساعت ٧
با اتو کردن مقنعه ی یه کارمند شروع میشه و
عصراش از لای هزار هزارتا کتاب خاک گرفته
برگرده خونه؟!!
ما نتونستیم...
:(
با عجیب ترین و غیرممکن ترین راههای ممکن
خودت و یادم میندازی...
...
اگه زندگی واقعا پر از نشونه بود، من امشب
بزرگترینش و گرفتم