چای و کیکِ آشنا
- يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۱۰ ب.ظ
برایم از بند شماره ی نمیدانم چند میگفت،
از ۹ تختی که در گروه های سه تایی گوشه های دیوار اتاقک سلول جای گرفته بودند،
از جای حمام و کتابخانه و کارگاه
رو به رویم پشت میز نشسته بود و
همچنان که مثل همیشه لبخندش را حواله ی صحبت میکرد
از سخت ترین روزی میگفت که بر او گذشته بود.
و من در خیالم با او به بند کشیده میشدم
....
شنبه ۱۵ آبان
- ۹۵/۰۸/۱۶